ریحانه  جون ـــنبضـــ منریحانه جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
محمد طاها جون ـــنبضـــ منمحمد طاها جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
محمدصدرا ـــنبضـــ منمحمدصدرا ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 1 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

♥ریحانه گردو _ طاها بادوم _ صدرا فندق ـنبضـ زندگی مامان و بابا♥

یا الله،یا رحمن، یا رحیم،ثبت قلبی علی دینک

نانوایی و بازیگوشی طاها

سلام طاها جونم چند باری باهات رفتم نانوایی نان خریدم خیلی حرف گوش کن بودی و خوب منم خوشحال با پسرم میرم نانوایی و همه چی آرومه ☺️ امروز ساعت 11 صبح راه افتادیم بریم نانوایی ولی با این تفاوت که گفتم با ماشینت بیای.  رسیدیم نانوایی و ماجرا شروع شد داخل نمیخواستی بیای  و میخواستی پیش ماشینت بمونی. از طرفی پیاده روی کنار نانوایی باریک بود و یک جوب بلند داشت. منم میترسیدم با زور می آوردمت تو، هی میخواستی بری. آخر گفتم یه آقایی دعوات کنه که نری بنده خدا آروم گفت بیا تو، زدی زیر گریه بهت برخورده بود ولی دستش درد نکنه کلافم کرده بودی. با کمردرد دوبار بغلت کردم که بغلم نموندی. امروزم نانوایی شلوغ بود همه نگاهمون میکردن. خلاصه امروز حس...
16 آذر 1398

خاطرات طاها عسل

پنجشنبه آبجی سرفه کرد شما زدی پشتش، آبجی جان گفت مامان یادته طاها کوچک بود سرفه می‌کرد میزد پشت خودش. شما سریع گفتی طاها نی نی، اهه اهه(یعنی سرفه) بعد زدی پشت کمر خودت. جونم مامانی یعنی یادته😍
16 آذر 1398

یاد قدیما

چند روز پیش میخواستم برای وبلاگتون آهنگ بذارم دلم لالایی امام زمان علیه السلام را میخواست کد آهنگ برای وبلاگ را پیدا نکردم. یه آهنگ بنیامین بهادری برای حضرت علی اصغر علیه السلام خونده خیلی سوزناکه😔 اول فکر کردم همون لالایی امام زمان علیه السلام هست کد آهنگ را گذاشتم تو وبتون. بعد دیدم آن نیست و برای حضرت علی اصغر علیه السلام خونده چون خیلی خیلی سوز داره گفتم پاکش کنم یه آهنگ دیگه بذارم. هرکاری میکنم هیچ آهنگی کدش مورد قبول واقع نمیشه با اینکه کد آهنگ را پاک کردم بازم می‌شنوم(قربون حضرت علی اصغر علیه السلام بشم با آن قد و قامت کوچیکش😭) . یه آهنگی رو خیلی دوست دارم که ریحانه جونم کوچولو بودی رو وبت گذاشته بودم بعد که نی نی وبلاگ قالب ه...
14 آذر 1398

عزیزکم نمیدونی چقدر این از خواب بیدار کردنت بهم چسبید

دیشب پنجشنبه 14 آذر ماه98 برای اولین بار، من و از خواب بیدار کردی تا دستشویی بری. دستشویی شبها میری البته من تو خواب بغلت میکنم میبرم و میارم😁اما دیگه سنگین شدی باید خودت یه فکری بکنی کمرم درد گرفته 🤤که هم شبا تمیز بمونی هم خودت بی دردسر بلند بشی بری..   .  . . راستی به لیمو میگی میمو، من میمو  می‌خوام. برنده‌ رو هم می گی بَرنَه. با اجی مسابقه میذاری تو هرچی، میگی بَرنَه.  هرموقع هم شیر یا نوشیدنی میخوای بخوری همراهش نی هم میخوای، میگی مامان ن. من فکر می‌کنم میگی مامان نَ، مامان نَ (دوبار پشت هم) میگم خودت خواستی. بعد میفهمم منظورت نی بوده. 😁 غذا هم میخوری و سیر میشی میگی مامان ممنون 😍 ...
14 آذر 1398

بازم رنگ جدید

امروز بهت گفتم شلوار من چه رنگیه ؟ گفتی آبی. گفتم شلوار لباس خودت چه رنگیه؟ گفتی قرسه(قرمز) البته رنگ قرمز را قبلا یاد گرفته بودی ولی تشخیص نمیدادی. امروز چند وسیله قرمز بهت نشون دادم و گفتم چه رنگیه؟ گفتی قرسه😍  رنگهایی که تا حالا یاد گرفتی :سبز، زرد، آبی، توسی و امروزم قرمز. 
12 آذر 1398

خرابکاری طاها

سلام تو نوشتن این پست مردد بودم که بالاخره تصميم گرفتم بنویسم شنبه عصر، لب تاپ را روشن کردم از دست تو موقع کار باهاش در اتاق رو قفل میکردم. آمدم بیرون و در رو قفل نکردم رفتم دنبال یکاری دیدم رفتی تو اتاق، محکم روی کیبورد میزنی که یکی از دکمه هاش در آمد. آمدم نصبش کنم دیدم یه خار کوچولو داشته که شکسته. 😔 از دست تو، که باعث اوقات تلخی شدی. بگذریم که بابایی چقدر ناراحت شد آخه یه قطعه کیبورد را جدا نمیفروشن که. طبق معمول خرابکاری های تو خونه شماها از چشم من دیده میشه. یه کارتن زمان بچگی هام بود به اسم زبل خان اینجا، زبل خان آنجا، زبل خان همه جا، منم از دید بابایی،  باید همه جا مراقبتون باشم. نمیشه دیگه یه کار یهویی پیش بیاد برام چی؟&n...
12 آذر 1398