عزیزکم نمیدونی چقدر این از خواب بیدار کردنت بهم چسبید
دیشب پنجشنبه 14 آذر ماه98 برای اولین بار، من و از خواب بیدار کردی تا دستشویی بری. دستشویی شبها میری البته من تو خواب بغلت میکنم میبرم و میارم😁اما دیگه سنگین شدی باید خودت یه فکری بکنی کمرم درد گرفته 🤤که هم شبا تمیز بمونی هم خودت بی دردسر بلند بشی بری..
.
.
.
راستی به لیمو میگی میمو، من میمو میخوام.
برنده رو هم می گی بَرنَه. با اجی مسابقه میذاری تو هرچی، میگی بَرنَه.
هرموقع هم شیر یا نوشیدنی میخوای بخوری همراهش نی هم میخوای، میگی مامان ن. من فکر میکنم میگی مامان نَ، مامان نَ (دوبار پشت هم) میگم خودت خواستی. بعد میفهمم منظورت نی بوده. 😁 غذا هم میخوری و سیر میشی میگی مامان ممنون 😍 یه چیزی هم میلت نمی کشه من میخوام بدم بخوری میگی مامان نه ممنون. 😘
.
.
.
این عکس ها رو هم دیشب وقتی بابا با تلفن صحبت میکرد رفتی پشتش گرفنم. ازین یهویی های زیبا و بیادماندنی. 😍