درهم
دیشب طاهای من عسلکم زود خوابیدی بخاطر همین، صبح دم اذان بیدار شدی. تلویزیون اذان پخش میکرد. شما که در حال آب خوردن بودی گفتی مامان اذون گف(گفت) . قربونت بشم چقدر ذوق کردم آخه شما جمله کم میگی. هنوز فعل تو حرف زدنت کامل جا نداره.
دیشب ساعت 6 شما رفتی همه برچسب های آجی که به میزش چسبونده بود رو کندی. آجی هم عصبانی رفت همه برچسب های ماشینت که تشویقی برای دستشویی رفتنت به دیوارهای دستشویی چسبانده بودی را کند. 🙄چقدرم گفتم نکن مامان بچست شما بزرگی، گوش نکرد.
خلاصه میری دستشویی میگی آجی، برچسب، دس(دست) با حالت ناراحت در چهره و صدا😢 میگم خوب تو هم برچسب های آجی رو کندی؟ محکم میگی نه😂
بعدا نوشت :بابایی داشت می رفت سر کار (ساعت 6:30)گریه کردی که نره.
بعد گفتم بابا بخاطر شما و آجی میره سرکار. با حسادت گفتی :نه من😂 گفتم میره برای شما و آجی خوراکی بخره. باز گفتی: نه من.
الان رفتم ریحانه جان را برای مدرسه صدا بزنم، رفتی کف دست اجی، لی لی حوضک بازی میکنی کاش فیلم میگرفتم خیلی شیرین بود مخصوصا انگشت شصت اجی منه منه کله گنده😁
دوباره اضافه کنم صبحانه با آجی عدسی داشتی میخوردی ته ظرفت مونده بود به من گفتی تش موند(ته غذات موند) که من بدم بخوری.😍
ریحانه رو راهی کردم دیدم نیستی رفتی تو کابینت قایم شدی. 😁