سال 99

سلام عزیزانم امسال و ماه های پایانی سال 98 اصلا خوب نبود. 😔از شهادت سردار گرفته و آمدن این بیماری منحوس، سیل و زلزله و... می نویسم تا به یادگار بماند که در نزدیک شدن به 9 سالگی و3 سالگی تان اتفاق های خوشایندی رخ نداد.

امسال احتمالا تولدتون به تاریخ رسمی خود برگزار نمی شود و این ریحانه جانم رو خیلی ناراحت کرده. 😭

از چند ماه قبل تصمیم گرفتیم، سال جدید به مسافرت بریم. کل برنامه ها بهم ریخت یه موجودی که با چشم  قابل مشاهده و لمس نیست تمام برنامه که هیچ، زندگی روزمره همه را بهم ریخت.

امسال عید دیدنی نداشتیم حتی دوره ای های معمول بین خانوادگی هم تعطیل شد. 

همش تو خونه ایم برای اینکه این بیماری گسترش پیدا نکنه.به معنای واقعی امسال عید نداشتیم. شور و اشتیاق در همه مرده بود. ذوق خرید سال نو هم همینطور، خیلی خیلی بد. 😖

سیزده بدر امسال هم در خانه ماندیم. 😢

برای شما کوچولوها به مراتب سخت تر گذشت. از ابتدای اسفندماه سال گذشته ریحانه جونم مدرسه نرفتی، اینترنتی معلم بهتون آموزش و تکلیف میداد. خیلی بده. زمزمه های باز شدن مدارس از 2 هفته دیگه شنیده میشه ولی این بیماری هنوز برطرف نشده، چطور به مدرسه بروی عزیزم😥

و اما عید به روایت تصویر :

شیرینی عید برای خودمون دید و بازدید که کنسل بود

و اما 13 بدر کنار پنجره 

چادر زدن و بازی منچ

روز 14 فروردین هم بارش تگرگ داشتیم 2،3 دقیقه