به زمین خوش آمدی فرشته آسمونی
دختر گلم تو مانند فرشته ای بودی که در 25 اردیبهشت ماه از یه روز بهاری ساعت 5:30 عصر در بیمارستان میرزا کوچک خان توسط سرکار خانم دکتر کریمی چشم به جهان گشودی و به علت بستری خودم وخودت، چند روز بعد در آغوشم جای گرفتی.وزن کوچولوت 3/250 کیلو گرم و قد زیبایت50 سانتی متر بوده. گروه خونی تو o+ است.
خیلی دوستت دارم باهم بازی میکنیم کلکل میکنیم بعضی وقتا هم لجبازی میکنی ،با اینکه میدونم تا 5 سالگی لجبازی در بچه ها عادیه و باید سربه سرشون نذاشت ناراحت می شوم و دعوایت می کنم اخرشب هم عذاب وجدان که چرا اینجوری باهات حرف زدم.
الان که مینویسم تو 1سال و 3 ماه و12 روز و 23 ساعت و43 دقیقه و37ثانیه داری بخاطر سرماخوردگی بیحال تو بغلم بودی که الان مداد و دفتر از من گرفتی و رفتی پایین.
خلاصه،لب کلام؛عاشقتم.
لطف خداوند شامل حال ما شد و ما صاحب یه گل دختر ناز شدیم و از خانواده 2 نفره تبدیل شدیم به خانواده 3 نفره.از همان اوایل در مورد اسم زیبایت با هم صحبت میکردیم که اگه دختر شدی چه بگذاریم لیستی از نامهای دختران و پسران ، بابا از اینترنت تهیه کرده بود ، سپس نامهای مورد علاقه مان را روی کاغذ نوشتیم و به همدیگر دادیم تا اسامی ایکه مورد علاقه هم نیست از لیست حذف شود و به نامهای خوشایند واحدی برسیم که هردومان نام زهرا و نرگس را برگزیدیم ولی با مخالفت اطرافیان مواجه شدیم ، دلیلش هم این بود که اسم یکی از خاله هایت و مامان جان زهرا بود . چون در هفته ولادت حضرت زهرا (س)متولد می شدی نامت را ریحانه برگزیدیم که همه هم موافقت نمودند.
عکس هنگام تولد...