ریحانه  جون ـــنبضـــ منریحانه جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره
محمد طاها جون ـــنبضـــ منمحمد طاها جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
محمدصدرا ـــنبضـــ منمحمدصدرا ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 1 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

♥ریحانه گردو _ طاها بادوم _ صدرا فندق ـنبضـ زندگی مامان و بابا♥

یا الله،یا رحمن، یا رحیم،ثبت قلبی علی دینک

فرار از تهران دودی

1398/10/7 10:52
232 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه سحر رفتیم نور _مازندران پیش مامان جان و بابا جان.

از خونه زدیم بیرون انگار ماشین سوار دود بود. با اینکه شیشه ماشین پایین نبود چشم و گلوهامون درد گرفته بود. 

اندیشه از تهران آلوده تر بود از تهران که خارج شدیم به پردیس رسیدیم از دود خارج شدیم. 

پنجشنبه هم عمو میثم، زن عمو ساره و ترنم کوچولو هم آمدند. 

هوای مازندران عالی بود عالی چند روز واقعا نفس کشیدیم. 

 

جمعه ساعت 9 شب شمال را به مقصد تهران دودی ترک کردیم ساعت 1/30شب خانه رسیدیم

.

اینم شاهکار هنری من

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید

و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

پ. ن: غروب خورشید روز جمعه 6 دیماه_شاهکار هنری من دریا، آسمان، غروب و ساحل سنگی

پسندها (2)

نظرات (1)

عمه فروغعمه فروغ
13 دی 98 12:30
همیشه به خوشی 
•ஐمامان گل های بهشتـــــــــــی•ஐ
پاسخ
ممنونم 😘😘و همچنین