ریحانه  جون ـــنبضـــ منریحانه جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
محمد طاها جون ـــنبضـــ منمحمد طاها جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 7 سال و 3 روز سن داره
محمدصدرا ـــنبضـــ منمحمدصدرا ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 1 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

♥ریحانه گردو _ طاها بادوم _ صدرا فندق ـنبضـ زندگی مامان و بابا♥

یا الله،یا رحمن، یا رحیم،ثبت قلبی علی دینک

سفرنامه 3(گیلان- اردبیل)

1392/6/19 0:11
349 بازدید
اشتراک گذاری

                                                     

 

 

                                                                    niniweblog.com

شنبه بعد نماز صبح راه افتادیم . این اولین مسافرتی بود که روی صندلی ماشین نشستی و دوستش داشتی. صبحانه را در اتوبان کرج -قزوین خوردیم که شما که خواب بودی بیدار شدی.برای ظهر به گیسوم رسیدیم منطقه ای زیبا در دل جنگل های گیلان که از طرفی هم به ساحل دریا راه داشت.بخاطر تو باباجان در ساحل اتاق کرایه کرد وناهار رادر جنگل گیسوم خوردیم و به ساحل بازگشتیم .شب را در انجا ماندیم وبعد از نماز صبح از جاده اسالم-خلخال به سمت سرعین راه افتادیم .صبحانه را در جنگل های زیبای اسالم نوش جان کردیم.طبیعت زیبایی داره عکساشو میذارم.ناهار هم در کنار رودخانه ای در جاده اردبیل خوردیم. غروب به سرعین رسیدیم .بابااینا همان شب به ابگرم رفتن و یادگاری بابا جاگذاشتن حوله اش در ابگرم بود.صبح ساعت7:45 دقیقه تو خواب بودی که من ابتدا بهت شیر دادم بعد با مامان جان به ابگرم سبلان سوئیت رفتیم.برای صبحانه باباجانم سرشیر محلی گرفت و با عسلی که دوست باباجان از زنبورهای خودشان داده بودکه البته قبلا زنبورهای باباجان بوده که به دوستش داد میل کردیم که فوق العاده بود.سپس من و بابا رفتیم برای سوغاتی عسل خریدیم.ساعت 11صبح به سمت اردبیل راه افتادیم. ابتدا بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی  را زیارت کردیم بعد در یک رستوران ناهار خوردیم و به سمت فندق لو منطقه ای پر از درخت فندق بر روی کوه های اردبیل راه افتادیم. ساعت 5 عصر رسیدیم .هوا به شدت سرد بود وپراز مه یعنی همون ابرای بالا سرمون که ماپیششون رفته بودیم ولی خب؛من برای تو لباس گرم اورده بودم در این منطقه حفاظت شده چندین راس گوزن نگهداری می شد که با یکیشون عکس گرفتی. من رفتم پوست هندوانه برای اقا یا خانم گوزن بیارم ،پایم به یک سنگ بزرگی گیر کرد و زمین خوردم و بدنم به شدت درد می کرد و یکی از انگشتانم ضرب دید ، بابا که متوجه نشد یک دختر خانم چادری مهربون دستم را گرفت و بلندم کرد که تازه بابا متوجه شد. شب بسیار زیبایی را گذراندیم .هوا سرخ بود و به شدت سرد.صبح بعد خوردن صبحانه 3 نفری رفتیم تا کمی فندق بچینیم تو راه یه توله سگ یک روزه دیدیم که یکی از اهالی انجا گفت مامانش 9 تا بدنیا اورده ،احتمالا می اید و می بردش. چندتایی فندق،البته به سختی فراوان چیدیم به پیش مامان جان وباباجان بازگشتیم .بابا شروع کرد به شکستن فندق ها منم ناهار تو را اماده کردم ،فندق های تازه و ابدار خیلی خوشمزه بودند.بعد صرف ناهار به طرف گیسوم البته اینبار از جاده گردنه حیران راهی شدیم.در بین راه از تمشک های وحشی خریدیم و برای غروب به گیسوم رسیدیم بابا برای تو یک کلاه خرید.اینبار شب را کنار ساحل در چادر سپری کردیم.بابا از گیسوم چند گلدان کوچک کاکتوس خرید.چهارشنبه صبح به سمت خانه راه افتادیم .بابا جاده اتوبان تهران را گم کرد وچون از داخل شهر رد شدیم تونل جدید پردیس را ندیدیمناراحتباباجان که  ازش تعریف می کرد و ساعت 1 ظهر به خانه رسدیم.

تو که خانه را دیدی ذوق کردی و شروع کردی به بهم ریختنniniweblog.comniniweblog.comهمیشه در سفر و خوشی باشی گلم. چشمک             

                            niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com   

ساحل گیسوم:

  ساحل گیسوم 

جنگل های اسالم: 

  

 استان اردبیل:

  

رودخانه ای در اردبیل:

 

بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی:

     

عکس های زیبای فندق لو:

             

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)