یه عکس ترش
سلام دختر عزیزم شما خیلی لواشک دوس داری یعنی من و بابایی دوس داریم شما هم دست ما دیدی و خواستی . از شمال لواشک خریده بودیم و برای اینکه شما نبینی داخل فر پنهان کرده بودم ،چون غیر بهداشتی بهت نمیدیم خودمون هم یواشکی میخوریم. دیروز که خواستم کیک بپزم از فر در اوردم و گذاشتم روی کابینت. امروز صبح تا بیدار شدی طبق معمول رفتی اشپز خونه تا به بدم ، دیدیش و ازم خواستی بدم گفتم نه، زدی زیر گریه .گفتم یه کوچولو میدم به شرط اینکه بری دستشویی، قبول کردی.
وقتی امدی بیرون ،سفره و نون و خامه عسل اوردم تا صبحانتو بخوری .گفتی خودم بخورم منم پیش بندتو زدم یه پارچه روی پاهات انداختم ، رفتم سراغ کاری(نوشتن وبلاگت) دیدم صدات نمیاد اومدم دیدم رفتی سراغ لواشک و سر تاپات لواشکی شده منکه اومدم اشپزخونه جا خوردی. همونجا ازت چند تا عکس گرفتم.
شما عادت داری تو جمع کردن سفره کمکم کنی یا اگه خودت تنها میخوری بعدش همه رو جمع میکنی میبری اشپزخونه اینم تو عکس مشخصه ، تا بزرگ شدی ببینی از چه سنی به مامانی کمک میکردی.
اینجا داری نشون میدی دستت کثیف شده