ریحانه  جون ـــنبضـــ منریحانه جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
محمد طاها جون ـــنبضـــ منمحمد طاها جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
محمدصدرا ـــنبضـــ منمحمدصدرا ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 1 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

♥ریحانه گردو _ طاها بادوم _ صدرا فندق ـنبضـ زندگی مامان و بابا♥

یا الله،یا رحمن، یا رحیم،ثبت قلبی علی دینک

نانوایی و بازیگوشی طاها

سلام طاها جونم چند باری باهات رفتم نانوایی نان خریدم خیلی حرف گوش کن بودی و خوب منم خوشحال با پسرم میرم نانوایی و همه چی آرومه ☺️ امروز ساعت 11 صبح راه افتادیم بریم نانوایی ولی با این تفاوت که گفتم با ماشینت بیای.  رسیدیم نانوایی و ماجرا شروع شد داخل نمیخواستی بیای  و میخواستی پیش ماشینت بمونی. از طرفی پیاده روی کنار نانوایی باریک بود و یک جوب بلند داشت. منم میترسیدم با زور می آوردمت تو، هی میخواستی بری. آخر گفتم یه آقایی دعوات کنه که نری بنده خدا آروم گفت بیا تو، زدی زیر گریه بهت برخورده بود ولی دستش درد نکنه کلافم کرده بودی. با کمردرد دوبار بغلت کردم که بغلم نموندی. امروزم نانوایی شلوغ بود همه نگاهمون میکردن. خلاصه امروز حس...
16 آذر 1398

گل های داوودی بابا جان و گل های بهشتی من

این عکسا رو تو حیاط خونه باباجان گرفتیم. آبان فصل باز شدن گلهای داوودی هست ، باباجان هم ماه فروردین این گلها رو تو باغچه کاشته بود. آبان ماه گلهاش در امدند، بسیار زیبا هستند. من به شخصه عاشق این عکسها شدم.😍😍😍   ...
7 آذر 1398

ریحانه نفس و طاها عسل به روایت تصویر

پیاده روی در یه صبح زیبای پاییزی با گل پسر وقتی اجی مدرسه بود. 😍بگذریم که بعدا که اجی فهمید چقدر ناراحت شد گفت من نیستم میرید و عکس می گیرید. دوچرخه سواری گل دختر و ماشین سواری قند عسل تو حیاط عادت داری رو دل بابایی بخوابی ، یادمه اجی کوچولو بود عادت کرده بود قبل خواب بابایی کمرشو بخوارونه. لگو سازی :اینم ساخت خونه با مشارکت همدیگه عکس مربوط به ماه مبارک رمضان هست که معنویت بالا بوده ،الان خبری نیست😂 معنویت اینجا به اوج خودش رسیده کتاب دعای منو برداشتی دم غروب😁 اینم خواهر و برادر گل که از هم جدا نمیشن حتی سر نماز😍 طاها به همراه هانی و طیطو عروس هلندی های خاله زهره وقتی قند عس...
7 آذر 1398