ریحانه  جون ـــنبضـــ منریحانه جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
محمد طاها جون ـــنبضـــ منمحمد طاها جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
محمدصدرا ـــنبضـــ منمحمدصدرا ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 1 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

♥ریحانه گردو _ طاها بادوم _ صدرا فندق ـنبضـ زندگی مامان و بابا♥

یا الله،یا رحمن، یا رحیم،ثبت قلبی علی دینک

عکس های سفر قشم 94-95

  خانه عمو محمد بابا: خیلی مهربون و مهمون نوازن الهی همیشه تنشون سلامت و دلشون شاد باشه. پارک ولیعصر-مسیر اردکان: آتشکده چک چک:     یزد-چهارراه امیرچخماق:   پارک کرو کودیل:         بندر هنگام: اینم عکس های بندر لنگه که بعدش تصادف کردیم😔     ...
9 آذر 1397

ترکستان-کردستان

مسافرت شهریور 96 که طاها جونم 4 ماهه بود  به ترتیب رفتیم تبریز ، ارومیه ، کردستان ،کرمانشاه ، همدان و در انتها هیج جا خونه خودمون نمیشه. سفرنامه: بنام خدا روز اول سفر از ساعت 7:30 دقیقه صبح روز 15 شهریور 96  با خارج شدن از منزل اغاز شد صبحانه در ساوه بین راه میل کردیم  . نهار هم بین راه دست پخت خودم که کتلت بود میل شد به به فوق العاده بود  خجالت کشیدم ازین همه تعریف  ساعت 5:30 عصر به شهر تبریز رسیدیم شب را در پارک ائل گلی اقامت کردیم. روز دوم سفر صبحانه در پارک داخل شهر صرف شد ظهر به شهر سنگی کندوان رسیدیم ولی مناسب استراحت نبود برای همین برای استراحت و صرف ...
20 مرداد 1397

روز مادر -چهارشنبه 16 اسفند 96

(دو روز قبل از روز مادر )خیلی سورپرایز شدم .همسری از در که وارد شد وسایل را دست من داد و فت برم از ماشین چیزی بیارم سپس با کیک مقابل من ظاهر شد و گفت روزت مبارک ریحانه هم تو مدرسه یه کارت تبریک برای رورز مادر درست کرده بود و یه نقاشی هم کشیده بود.5 شنبه و جمعه هم برای مامانای گلمون روز مادر را جشن گرفتیم. ان شالله همیشه سایه همه مامانا بالا سر خانواده هاشون باشه من جمله مامانای عزیز ما. جشن روز مادر خونه مامان گلم (5 شنبه): کیک دستپخت خاله زهرا بود . دستش درد نکنه. جشن روز مادر خونه مادر عزیز همسرم(جمعه):   ...
11 ارديبهشت 1397

24 فروردین- جشن برای همسرم

تصمیم گرفتم روز جمعه 24 فروردین روز پدر برای همسرم بگیرم. عید که مسافرت بودیم بعدش هم فرصت نمیشد روز قبل کیک و ژله درست کردم کادو هم خریدم جعبه کادو هم قبلا خودم درست کرده بودم .شب همسرم سرکار بود و منم خونه مامانم ، صبح اومد دنبالمون رفتیم باغ لاله بعدش اومد خونه خسته بود خوابید . من و ریحانه هم از فرصت استفاده کردیم و تا همسر و طاها خواب بودن خونه را تزیین کردیم همسرم خیلی خوشحال شد. ...
11 ارديبهشت 1397