گردش روزانه (چیتگر2)
مامان جان و باباجان رفتن مسافرت ،ماهم که جمعه ها انجا می رفتیم، گفتیم حالا چکار کنیم؟تصمیم گرفتیم3تایی چیتگر بریم وسایل حاضری رو اماده کردیم برنج و چایی اماده کردم و ساعت11 صبح راه افتادیم .بابا می گفت:دیره،منم گفتیم خودمونیم دیگه. بگذریم از تیپایی که اومدبودند منم افتخارم این بود که با چادر امدم.توهم که هی میرفتی از زیرانداز روی خارو خاشاک ،منم میاوردمت دوباره سر جات .روز خوبی بود ساعتای 4 به بعد بود که به سمت خونه راه افتادیم. هرموقع از چیتگر میایم چون همه لباسهامون بوی دود میگیره ،یک راست باید بریم حموم.(یک جمعه خردادماه)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی