ریحانه  جون ـــنبضـــ منریحانه جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
محمد طاها جون ـــنبضـــ منمحمد طاها جون ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
محمدصدرا ـــنبضـــ منمحمدصدرا ـــنبضـــ من، تا این لحظه: 1 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

♥ریحانه گردو _ طاها بادوم _ صدرا فندق ـنبضـ زندگی مامان و بابا♥

یا الله،یا رحمن، یا رحیم،ثبت قلبی علی دینک

طاهاجونم رنگ جدید یاد گرفتی

یادته چند روز پیش نوشتم لجباز شدی و دستشویی نمیری. بابایی گفت برات بر چسب ماشین میخریم تا تشویق بشی دوباره بری دستشویی. از وقتی خریدیم  خودت دستشویی میری خداروشکر. امروز برچسبی که دادم رنگ ماشین توسی بود . گفتی آبی نیست؛ آجی گفت توسی هست . حالا یاد گرفتی میری دستشویی ، ماشینَ رونشون میدی و میگی توسی.🙂
9 آذر 1398

شیرین زبونی های قند عسل

ادامه زبان شیرینت: ببینم: بیینم تلفظ حرف ل را نداری بجاش د تلفظ میکنی؛ 👇 بله: بَده خاله: خادِه دالی: دادی سلام: سدام خالی: خادی برو: بُو هرموقع میام پارکینک، به بابایی میگی: این  خادی از بازی ها هم عاشق قایم باشک هستی ،میری قایم میشی تا پیدات میکنیم دستاتو تکون میدی میگی ساک ساک اولین فعلی هم که یاد گرفتی داریم بود مثلا میگفتی شیر،میگفتم نداریم . با یه حالت بامزه میگفتی داریم. تلفن هم که زنگ میخوره،گوشی را ازم میگیری تا صحبت کنی میگی ادو(الو) سلام گوشی البته خیلی صحبت میکنی من تو ذهنم نیست چه کلمه ای رو چجوری ادا می کنی نازنینم باز یادم اومد اینجا یادگاری برات ثبت میکنم.😍 یادش بخیر وقتی اجی کوچو...
8 آذر 1398

شیرین زبونی های گل پسر

کودکم زبان کودکیت آرامبخش قلب من است. ❤️ پسرم یه مدته لجباز شدی مخصوصا تو دستشویی رفتن ،منم حرص می خورم😡امروز متوجه شدم به دایره کلماتت (این چیه) اضافه شده من که همش از لجبازیات عصبانی بودم، متوجه نبودم .امشب تصمیم گرفتم به جای ناراحتی از این دوران عمرم که با تو سپری میشه لذت ببرم😀ای جانم به قربونت که همش می پرسی این چیه؟ وقتی اسمشو میگم ،میگی :اِ😁 پرتقال رو میگی: پُ پتو رو میگی: پبو گوشت: گوش چِشم: جِشم چَشم: جَشم اُتوبوس: اَتوبوس کامیون: کامیو (که خیلی مورد علاقه ات است ،تو جاده میبینی ذوق می کنی)میگی ماشینِ منه ببینم: بینم خاله: خادِه خرسی: خِسی اسم عموها و خاله ها و زنعموهات و بچه هاشون را کم و بیش ت...
7 آذر 1398

جـَک

ریحانه جونم امروز گفتی مامان حالا من چطوری لی لی بازی کنم تو برنامه عمو مهربون،خاله بهار  گفت با دوستش لی لی بازی کرده .گفتم ماهم میتونیم ولی تو حیاط .گفتی ما که جَک نداریم لی لی بکشیم. خنده ام گرفت و گفتم گچ عزیزم .اره نداریم زمان ما میفروختن ولی الان دیگه نیست. گفتی چرا هست معلممون جَک میخره میاره  مدرسه. شروع شد هی من گفتم گچ شما گفتی جَک .بعد کمی مکث کردی و گفتی مامان یاد گرفتم گوش کن جَـــــــــــــــــــــــــــــــــــــک عکس ریحانه نفسم با لوگوی خونه سازی اش: ...
1 بهمن 1396

اول اذر 93

                                                بنام خدا و بیاد مهدی فاطمه(س) سلام به دوستان نی نی  وبلاگی ام که وبلاگ من رو دنبال میکردند  و شرمنده که یه مدتی نیومدم . ماه پر از غم و اندوه شهادت سالارشهیدان امام حسین (ع) و اسارت بانوی صبر و ایستادگی حضرت زینب (س) ، را ابتدا به محضر مولایمان حضرت مهدی (ع) که این روزها در ماتم هستد ، سپس خدمت شما دوستان گل تسلیت و تعزیت عرض مینمایم . امیدوارم که با امدن طلوع فجر ظهور و نابودی دشمنان اسلام و شیعه ، دلهای بیقرار شیعیان کمی ارام و قرار گیرد . الهی امین. راست...
2 آذر 1393

حرف تازه

دخترم تا چند روز پیش اب رو  با میگفتی ولی چند روزه که اب میگی فکر کنم 1 ماهی میشه که دستشویی رو تلفظ میکنی هروقت هم کارم داری میگی مامان پاشو.... و خلاصه اینکه شیرین زبون شدی .خدا حفظت کنه. از وقتی که کودکان بی پناه غزه رو نشون میده که تو سن کم پر پر میشن همش میگم پیرشی دخترم نوه و نتیچه دار شی و من نوه هامو ببینم. خیلی سخته مادری تصورکند فردای کودکش وجود ندارد........
14 مرداد 1393

یه پست داغ داغ ،نسوزی

                                                سلام عزیزم دوباره با یه پست تازه تازه اومدم .شما یکم کم حرف میزنی، البته بگما به خودمم رفتی مامانی میگه منم دیر زبون بازکردم ولی وقتی بازکردم شدم بلبل که مخ همه رو میخوردم این لفظ رو باباجون از بچگی رو من گذاشته خاله زهرا گله،خاله زهره سنبله،منم بلبل. هرجا میرفتم مهمونی براشون شعر میخوندم.بگذریم... دیشب بعد از مدتی دوباره کارتهای بن بن بن تو اوردم ؛شما همه کلماتشو ازت میپرسیدم نشون میددادی و 2 الی 3 کارت رو هم به اسم میگفتی.دیشب از 30 کارت نزدیک 20 کارتو اسمشونو گفتی که...
5 خرداد 1393

زبانی دلنشین

کودکم زبان کودکیت آرامبخش قلب من است.     5 ماهگی:ماما. 6ماهگی:دد. 7ماهگی: قدقد. 9 ماهگی:بابا-عمه.   10ماهگی:دس دس. 11ماهگی:مو(اشاره به موی سرهم می کند)-دادا(داداش)  . 1سال و20 روزگی:صحبت با تلفن ؛الو،مامان،بابا. 1سال و 1ماه و و چند روزگی:سجده کردن(26/3/92یکشنبه). 1 سال و 1ماهگی:عزیز،عزیزم،مهنا.   1سال و 1ماهگی:صبح بخیر ،2بار .   25 شهریور92:یکبار صبح و یکبار هم ظهر بمن سلام کردی.  4مهر92:به خاله زهره گفتی اتاق مرتب کردی،بعد خاله ازت میپرسه ،میگی نشد.فرداشم خونه مامان جان به سیم تلفن دست میزنی و به خودت میگی دست نزن! 8مهر92:من رفتم کارداشتم ،...
21 مهر 1392